mavara
mavara
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 16 اسفند 1391برچسب:, توسط mansour |

سالياني دور، نسل انسان اينچنين از ذهن خود استفاده نمي‌کرد. او بسيار نزديک به آفريدگارش بود، او را در وجودش حس مي‌کرد، جدايي و فاصله‌اي از قدرت ازليش نداشت، .. به قول امروزي‌ها در بعد معنوي سير مي‌کرد (اين خودش از روش‌هاي ذهن براي جدايي است - معنوي ناميدن) ...
 اما از زمان خاصي به پرورش ذهن پرداخت، قرار بود از اين اندام فوق‌العاده به درستي استفاده کند.. ولي استفاده از آن در همه ابعاد زندگي نادرست بود، هست و خواهد بود.. دقيقا از اينجا از معبودش فاصله گرفت، روح تاب فراقي اينچنيني را نداشت ولي خود اين اسارت را پذيرفته بود، پس زندان‌بان با طرح‌ها و نقشه‌هاي مختلف زنداني را مي‌فريبد، و در همه حال از او سود مي‌جويد، از انرژي نابي که آگاهي فروزان از آن نشات مي‌شود..
 زندانبان توانايي فوق‌العاده‌اي در تغيير خويش و نمايشات گوناگون دارد، پس انسان هميشه در حال گول خوردن است، تا زماني که اين وجود شيطاني را نديده و او را خودي مي‌داند اين داستان ادامه دارد.. در موردش چه فکر مي‌کنيد، از چه راهي وارد مي‌شود، همه اطلاعات را براي خودش دست‌کاري مي‌کند.. وارد همه مسائل زندگي از جمله خانواده، دين و مذهب و اعتقادات، شغل و کار و ..خلاصه همه چيز طرف مي‌شود...

 ولي اين يک نوع کنش ناهنجار و نافرجام ذهن است، روح کودک پا به دنيا گذاشته خود را به اسارت ذهن و هوش تونال زمان انسانها در مي‌آورد، چرا که جز اين نمي‌تواند کند.. خود ذهن قدرتي خدادادي آفرينندگي دارد.. او دنيايي براي انسان مي‌سازد و بعد تماميت وجود او را به آنسو مي‌خواند.. قصه‌هايش را در گوش ما 24 ساعته مي‌خواند.. و ما از هر راهي که فکر مي‌کنيم راه فرار است مي‌خواهيم در برويم، او آنچنان با زرنگي آنرا شکل و نما مي‌دهد که ما فکر مي‌کنيم آزاد گشته‌ايم، .. ولي اسارتي از نوع جديد.. چرا که انرژي بيشتر و ناب‌تري را مصرف خواهيم کرد و در بندهايي محکمتر..

 کاش که اين زندانبان بيروني بود، چرا که با تجهيز خود مي‌توانستيم شکستش دهيم.. او درون ماست، او خود ماست، آني که بهش هويت مي‌گوييم، شخصيتش مي‌ناميم،.. بيگانگان نيز از اين سفره بي‌نصيب نخواهند بود،.. گاهي بعضي از اين بيگانگان جزو نزديکان خانواده ما ممکن است باشند..

 ذهن توانايي‌هاي فوق‌العاده‌اي دارد.. بايست از سپردن تماميت وجود خويش به آن دست بکشيم، مبارزه‌اي را شروع کنيم که برخلاف ميل او پنجه در پنجه نيست.. بلکه به اين اهريمن دجال چنان يورش مي‌بريم که با تمام زرنگي‌هايش غافلگير خواهد شد، و وقتي مقام سروري و پادشاهي وجودمان را از او بگيريم، سرافکنده ولي در جاي درستش آماده خدمت‌گذاري به سرور اصلي وجود يعني روح خواهد بود.. اينجا ديگر در راهيم.. ديگر دنيا متوقف شده است و تازه بايد شروع کرد.. خودشناسي از اينجا تازه مفهوم دارد.. در اسارت هيچ چيز جز سردرگمي نصيب نخواهد شد..//



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: